ظرف دو سال گذشته اوزی آزبرن از سخنگوی غیررسمی موسیقی نامأنوس به نفر اول و پدر آن تبدیل شده است. به خصوص با سریال واقعی «خانواده آزبرن» که برای سومین فصل متوالی پخش آن از MTVادامه دارد. این سریال شارون همسر اوزی، پسرش جک و دخترش کلی را به ستارگان شبانه تلویزیون تبدیل کرده. در کنار آن مصاحبه با باربارا والترز نیز در این محبوبیت نقش موثری ایفا کرده است. علی رغم بی توجهی مراسم جوایز سالانه موسیقی آمریکا، اوزی با تورهای سالانه OZZ fest به فعالیت خود ادامه می دهد.البته در زندگی خانواده آزبرن، همه چیز بر وفق مراد نیست. شارون همسر اوزی مبتلا به سرطان روده است و این موضوع ذهن اعضای خانواده را به شدت به خود مشغول کرده. حتی میلیون ها بیننده مراحل شیمی درمانی او را از طریق دوربین های تلویزیونی تعقیب می کنند. و اوزی به تازگی در مراسم شب سال نو، عقد شارون را به صورت رسمی در آورده که خود نشانگر حق شناسی او نسبت به همسرش است. اوزی مصاحبه ای با سایت yahoo launch انجام داده و درباره زندگی مرموز، وحشی و شگفت انگیز خود صحبت کرده است.
با هم می خوانیم.
• درباره شهرت چه نظری داری؟ تصویر تو در اذهان عمومی آشناست.
خوب. هر وقت با کسانی که من را نمی شناسند برخورد می کنم، می گویند: اوه تو همونی هستی که به همه نیش و کنایه می زنه؟ اما چیزی که من را ناراحت می کند این است که آنها درباره من فقط همین را شنیده اند. اگر این تمام چیزی است که درباره اوزی آزبرن فکر می کنید، کاملاً در اشتباهید.
• پس خودت بگو، اوزی آزبرن به چه فکر می کند؟
به کار کردن، به مردم و به سرگرم کردن مردم فکر می کنم. من یک مرد خانواده هستم. یک همسر و یک پدر. من در طول سال ها کارهای زیادی کرده ام که قطعاً نمی خواهیم در مورد آنها حرف بزنیم. من همیشه تلاش می کنم تا کارم بهتر شود. می دانید، من به پیشرفت مداوم فکر می کنم. تمام عمرم چنین کرده ام. همیشه فکر می کنم که امروز چه کار کنم تا زندگی ام بهتر باشد تا احساس شعف کنم. مثل ترک کردن سیگار.
• آیا ترک سیگار برایت سخت بود؟
همیشه فکر می کردم ترک مواد مخدر، الکل و سیگار سخت ترین کار ممکن برای من باشد. شما فیلم های قدیمی را نگاه می کنید؟ آنها شما را به انجام کاری ترغیب می کنند. وقتی یک هنرپیشه سیگار به دست می بینید، هوس می کنید سیگار بکشید.
• خب، به نظر تو احمقانه ترین کاری که در عمرت مرتکب شده ای چیست؟
فقط یک کار نبوده. من لباس های زنانه پوشیده ام، به شکل نازی ها در آمده ام، روی صحنه لخت شده ام، بدمستی کرده ام، خیلی کارهای احمقانه مرتکب شده ام. اما این تنها بخشی از شخصیت اوزی است. ۹/۹۹ درصد رفتارهایم بدون تفکر و برنامه ریزی قبلی بوده است. بعضی هایشان جداً غلط بوده و بعضی دیگر جداً درست. اما غیرممکن است که در یک ساعت بتوانم در مورد تمامشان توضیحی بدهم. تو فیلم «آن سوی موسیقی» (مستندی درباره زندگی اوزی آزبرن) را دیده ای؟ من از خانواده ای پرجمعیت سر بر آورده ام. سه خواهر بزرگ تر و دو برادر کوچک تر داشته ام. در فیلم با خواهرم مصاحبه می کنند و این اولین بار بود که پس از سال ها او را می دیدم. من زندگی بی نهایت خاصی داشتم. بعضی وقت ها می نشینم و به زمانی که هیچ پولی نداشتم فکر می کنم. وقتی در آن شرایط قرار دارید، غمگینانه فکر می کنید این شرایط تا ابد ادامه خواهد داشت. ناگهان رعدی می زند و... این منم. پولدار و ثروتمند. هر چیز بخواهم دارم. هرگز یک آلبوم شماره یک در آمریکا نداشته ام. اما چند نسل به آهنگ هایم گوش داده اند و سی سال است که کار می کنم. بعضی از طرفدارانم بیش از سی سال است که من و کارم را می شناسند. اما همیشه بر طرفدارانم افزوده ام. وقتی به آلبوم های اولیه ام گوش بدهید باورتان نمی شود که بیست و یک ساله بوده ام. همان طور که باورتان نمی شود الان چهل و نه ساله باشم. فقط باور می کنید که من اوزی آزبرن هستم. منظورم را می فهمید؟
• راز این ماندگاری چیست؟
نمی دانم. امروز صبح در مصاحبه ای تلفنی از من همین سئوال را پرسیدند و گفتم نمی دانم. منظورم این است که هرگز در زندگی ام نتوانسته ام برای آینده برنامه ریزی کنم. ممکن بود به خاطر بلاهایی که سرخودم آورده ام، بمیرم. مواد مخدر، الکل و روش زندگی ام در سی سال گذشته را می گویم. اکنون ممکن است حشره ای کمیاب برفراز سرم پرواز کند، روی شانه ام بنشیند و من بمیرم اما زندگی ام یک زندگی واقعی بوده است.
• فکر نمی کنی زندگی ات این گونه نابود می شود؟
هنوز به کارم اعتقاد دارم. من از آن دسته آدم هایی نیستم که با خود می گویند: «سال آینده فلان برنامه را خواهم داشت و حتماً همین کار را خواهم کرد.» من آدم خوش شانسی هستم. من حتی نوازندگی بلد نیستم. فکر نمی کنم خواننده بزرگی باشم، اما با شنوندگانم ارتباط برقرار می کنم. یک هنرمند داریم، یک خلأ در میانه و سپس شنوندگان. ترجیح می دهم در میان شنوندگان باشم. می خواهم برای مدت یک ساعت و نیم من در آنها و آنها در من حل بشوند. من به خاطر ضد مسیح بودن و تشویق جوانان به خودکشی، مورد نکوهش قرار می گیرم. اما اینها همه اش مزخرف است. تفکراتم این گونه نیست. تنها کاری که می کنم گذراندن شب هالووین در بیرون شهر است. شب هالووین با شب های دیگر برایم فرقی ندارد. اگر این کار در شب هالووین جرم است، پس تمام بازداشتگاه های پلیس در چنین شبی باید پر از آدم های شیطانی باشد.
• خیلی از مردم فکر می کنند تو واقعاً پلید هستی.
من معتقدم هرگز درباره کتابی از روی جلدش قضاوت نکنید. من حتی خودم هم نمی دانم اوزی کیست؟ اما اگر درباره اوزی تصورات خاصی دارید، من کی هستم که نظر شما را تغییر بدهم؟ منظورم این است که اگر فکر می کنید من روی سقف می خوابم یا شب ها پرواز می کنم یا گلوی آدم ها را نیش می زنم، خوب باشد می توانید اینجوری فکر کنید. اما تنها چیزی که به آن فکر می کنم این است که مردم به کنسرت هایمان بیایند و لذت ببرند. نمی خواهم کسی به هیچ وجه به خودش آسیبی برساند و همیشه آدم خیری بوده ام، حتی اگر کسی باور نکند. مذهبی نیستم اما افکارم نیز قطعاً پلید نیستند.
• کمی در مورد کنسرت هایت صحبت کنیم. با ایده تور سالانه ozzfest چگونه کنار آمدی؟
داستان این تور سالانه از ده سال پیش شروع شد دوستی دارم که در کار موسیقی است و در انگلستان برنامه های رادیو تلویزیونی می سازد. روزی به من گفت: «خدا خواسته تا تو زنده بمانی. مطمئنم در آینده برنامه های مفصلی خواهی داشت که ستاره اصلی آن خودت خواهی بود.» در سال ۱۹۹۶ همسرم گفت: چه کار می خواهی بکنی؟ جواب دادم: نمی دانم آیا می توانم شب های متوالی هر شب دو و نیم ساعت برنامه اجرا کنم یا نه. و همسرم گفت: امتحان کن و من در سال ۹۶ چهار ozzfest برگزار کردم که همه بلیت هایش به فروش رسید. در سال ۹۷ شارول پیشنهاد کرد دوباره این کار را تکرار کنم. و ما بیست و دو برنامه اجرا کردیم و آواز چون آتش از دهانم بیرون می ریخت. و این دومین تور پرمخاطب در تاریخ شد. (پس از وود استاک). اما ما احمق نیستیم. فکر نمی کنم این برنامه تا ابد موفق باشد. سرانجام روزی این کار تمام می شود و من کنار می روم. هیجان انگیز است. همیشه می نویسی، ضبط می کنی، اجرا می کنی و دوباره از اول، نوشتن، ضبط، اجرا. اما جایی باید پارک کنی و استراحت کنی و کار دیگری انجام بدهی. می فهمی؟
• چندی پیش قصد بازنشستگی داشتی؟
می دانی، من از آن دسته آدم هایی هستم که اگر در روز بدم به سراغم بیایی، به تو می گویم: لعنتی، از جلوی چشمم دور شو. دیوانه می شوم. یکی از همین روزها به شارون گفتم : خیلی وقت است که کار می کنم و هیچ وقت فرصت لذت بردن از حاصل زحماتم را ندارم. می خواهم بازنشسته بشوم. آن موقع بود که قطعه No more tears را ساختم و بازنشستگی خودم را پس از آن تور اعلام کردم و بعد خودم را بازنشسته کردم و به خانه رفتم. در یخچال را باز کردم و بستم. نشستم دوباره پا شدم و در یخچال را باز کردم. شارون گفت: تو چته؟ گفتم: حوصله ام سر رفته. شارون گفت: دیوانه ام کردی با این بازنشستگی ات. تو نمی توانی توی خانه بنشینی پس بازنشستگی را فراموش کن. من از آن تیپ آدم هایی هستم که وقتی بیرون هستم می خواهم بروم خانه و وقتی در خانه هستم می خواهم بروم بیرون همیشه در حال تحرک و جست وخیزم. باید کاری برای انجام دادن داشته باشم. اگر در خانه بنشینم و از پنجره بیرون را نگاه کنم، خواهم مرد.
• آیا هیچ وقت این وسوسه را داشتی که همسرت شارون را مدیر برنامه هایت بکنی؟
اولین مشاور مالی و مدیر برنامه هر مرد متأهلی، همسرش است. یک روز یک ماشین گنده خریدم و دم در خانه تحویل گرفتم. خیلی خوشحال بودم. ناگهان همسرم وارد شد و گفت: متشکرم که بالاخره برایم یک ماشین خریدی. گفتم: برای تو نخریده ام. او گفت: چرا ولی فکر کردم فراموش کرده ای. گفتم : پس خودم چی؟ و همسرم گفت : بی ام و قدیمی ام را فرستاده ام تعمیر کنند. می توانی از آن استفاده کنی! می بینید! حالا بگویید ستاره واقعی کیست؟ البته می دانید، من در طول روز مشغله های خودم را دارم، بچه های گروه، نوازندگان موقت، اما شارون عشق زندگی ام است. او فوق العاده است. به عنوان مثال امروز که بیدار شدم به او تلفن زدم و پرسیدم: برای مصاحبه امروز چی بپوشم؟ او گفت: از من می پرسی چی بپوشی؟ اما اگر نمی پرسیدم می گفت: این را پوشیدی!؟ می بینید اگر بپرسم یکجور دردسر دارم و اگر نپرسم یکجور دیگر. امیدوارم فکر نکنی من آنقدر خنگ و بی دست و پا هستم که برای لباس پوشیدنم دیگران باید نظر بدهند. اما از بعد تجاری و اقتصادی و تصمیمات مربوط به آن به شارون اعتقاد و ایمان کامل دارم. بعضی وقت ها اشتباه می کند. اما اغلب تصمیماتش درست است.
• به نظر می رسد ازدواج موفق و زندگی خانوادگی خوشی داری؟
بچه هایمان برایمان خیلی مهمند. ضمناً ما خیلی سگ دوست داریم. تقریباً ده تا سگ داریم. قبلاً با زن دیگری ازدواج کرده بودم. اما به خاطر الکل و مواد مخدر آن زندگی را نابود کردم و این تأثیر خیلی بدی روی بچه هایم گذاشت. این چیزها روی بچه ها تأثیر خیلی بدی می گذارد. می دانی در آمریکا ازدواج خیلی ناگهانی اتفاق می افتد. «اوه حوصله ام سر رفته، بیا این هفته ازدواج کنیم!» وقتی ازدواج کردم معنی آن را درست نمی فهمیدم. من اولین ازدواجم را نابود کردم. با دومی اش هم تقریباً همین کار را کردم. اما قرارداد ازدواج سنگین ترین قراردادی است که در طول عمرت امضا می کنی و وقتی بچه ها به دنیا می آیند ناخودآگاه سنگین تر هم می شود
